چرا نباید توانایی زبانی یک کودک انگلیسی زبان را با یک بزرگسال غیر بومی مقایسه کرد
به گزارش مجله فان پی سی، در فرایند یادگیری زبان دوم، نظرات و جملات مشابهی در رابطه با توانایی بیشتر یادگیری بچه ها بومی نسبت به بزرگسالان غیر بومی می شنویم، این باور وجود دارد که تنها با تقلید از روشی که یک کودک انگلیسی زبان با آن زبان یاد می گیرد، می توان انگلیسی را در بزرگسالی به خوبی یاد گرفت. بعضی افراد معتقدند که اگر می خواهید زبان یاد بگیرید، باید به یک کودک انگلیسی زبان در یک خانواده بومی نگاه کنید و هر چه آنها انجام می دهند، شما هم انجام دهید. اما کارشناسان به دلایلی که در ادامه شرح می دهیم با این نظر موافق نیستند.
علت اول: بچه ها قادر به تکلم نیستد، اما بزرگسالان غیر انگلیسی زبان می توانند صحبت نمایند
به یک فایل صوتی انگلیسی گوش نموده و کوشش کنید آنرا به خاطر بسپارید. این همان کاری است که بچه ها برای یادگیری تکلم به شیوه طبیعی انجام می دهند.
این حرف بی پایه و اساس ترین حرفی است که در رابطه با یادگیری زبان وجود دارد و می توان در یک ثانیه آن را نقض کرد:
آیا خردسالان قادر به صحبت کردن هستند؟ نیستند؟ پس چطور می گردد این روش را برای افراد بزرگسال غیر انگلیسی زبان که کاملا قادر به تکلم هستند هم بکار برد؟
این استدلال به ظاهر منطقی کاملا اشتباه بوده و مثل این است که بگوییم اگر می خواهید به مانند یک انگلیسی زبان راه بروید، باید به مانند یک خردسال انگلیسی اول چهار دست و پا راه بروید.
در این مثال مغالطه منطقی به وضوح قابل مشاهده است؛ ما راه رفتن بلدیم و نیازی نیست که دوباره این فرایند را طی کنیم.
علتش تعیین نیست، اما افراد خیلی کمی متوجه این نکته هستند که خردسالان، ماه ها فقط می شنوند و این تنها کاری است که می توانند انجام دهند.
علت دوم: مغز بچه ها در حال رشد است، ولی تکامل مغز ما خاتمه یافته است
بیشتر فراگیران بالغ زبان انگلیسی کاملا قادرند که مفاهیم انتزاعی را بکار ببرند یا تغییر دهند.
ما بزرگسالان قادریم که افکارمان را بیان کنیم، می توانیم نتایج منطقی بگیریم و نظراتمان در رابطه با مسایل ساده یا فرایندهای پیچیده را بیان کنیم.
به همین علت است که نباید افراد بالغ را با خردسالان بومی انگلیسی زبان مقایسه کرد و روش یادگیری زبان آنها را برای فراگیران بزرگسال هم پیاده سازی کرد.
بچه ها نو پا برای تکلم و ایجاد ارتباط از کلمات به صورت مجزا استفاده می نمایند، زیرا هنوز قادر نیستند که از مفاهیم پیچیده انتزاعی بهره ببرند. در واقع قدرت درک و شناخت آنها در آن سن هنوز در حال رشد است.
روش سنتی آموزش زبان کوشش می نماید که از این روش برای آموزش بزرگسالان غیر انگلیسی زبان نیز استفاده کند. آنها به فراگیران بزرگسال کلمه یاد می دهند و سپس از آنها می خواهند که این کلمات را به هم بچسبانند. گویی آنها نوخاتمهی هستند که نمی توانند جملات کامل بسازند.
مقاله مرتبط
8 اشتباه بزرگ در راه یادگیری زبان
9 روش برای حفظ انگیزه هنگام یادگیری زبان
اینفوگرافی: چگونه یادگیری زبان ها روی مغز ما اثر می گذارد
یادگیری یک زبان نو را از کجا آغاز کنیم؟
علت سوم: بچه ها از اشتباه در زبان نمی ترسند، اما بزرگسالان از اشتباه کردن وحشت دارند
بچه ها از اشتباه کردن نمی ترسند؛ به همین علت است که همه فکر می نمایند فکر بچه ها مثل اسفنج است و همه چیز را جذب می نماید، اما این قابلیت زمانی که به اواخر نوجوانی و اوایل جوانی می رسیم دیگر به قدرت گذشته نخواهد بود.
بچه ها هیچ ممنوعیت فکری ندارند. آنها به اشتباهات خود، واکنش اطرافیان اهمیت نمی دهند. آنها فقط تا زمانی که روش درست را یاد بگیرند، بدون هیچ نگرانی حرف می زنند.
اما بزرگسالان دائما نگران اشتباهات خود هستند و در فکرشان افکار بازدارنده شکل می گیرد. افکاری مثل آیا او متوجه غلط گرامری من شد؟ نمی دانم چطور این جمله را ادا کنم، پس بهتر است چیزی نگویم. چقدر انگلیسی را خوب صحبت می نماید، پس بهتر است چیزی نگویم و خودم را مسخره نکنم.
اما یک نوپا پیش از آنکه قادر باشد به صورت تمام و کمال صحبت کند، اشتباهات فراوانی دارد. اگر او هم می خواست به اشتباهاتش فکر کند، هر گز نمی توانست صحبت کردن را بیاموزد.
نتیجه اینکه اگر بتوان احساسات اینچنینی را حذف کرد، بیشتر فراگیران بالغ زبان، می توانستند توانایی بیشتری در یادگیری کلمات زبان نو، عبارات و روش استفاده از آنها نسبت به خردسالان دوساله انگلیسی زبان از خود نشان دهند.
علت چهارم: انتظاراتی که دیگران از یک فرد بالغ دارند با انتظاراتی که از یک خردسال دارند کاملا فرق دارد
چگونه می گردد پیشرفت های یک کودک را با یک فرد 20 ساله مقایسه کرد؟
یک دختر یا پسر بچه تنها کافی است که چند کلمه نو بگوید و دیگران را هیجان زده و شاد کند، به گونه ای که حتی با ادای چند کلمه ساده یک نخبه ی کوچک نام بگیرد.
اما وقتی یک فراگیر بالغ زبان چند کلمه نو یاد می گیرد، اتفاق مهمی قلمداد نمی گردد. در واقع از این افراد انتظار می رود که فراتر از اینها عمل نمایند و از این رو نظرات انگیزه بخش و تشویق نماینده ای هم درباره آنها داده نمی گردد. مثلا اینکه چطور تا الان فقط همین چند کلمه را یاد گرفته است؟ چرا بیشتر کوشش ننموده است تا سطح زبانش را به سطح استاندارد مقبول در بازار کار برساند؟
در واقع یادگیری چند کلمه برای یک خردسال پیشرفتی بزرگ و همین مقدار یادگیری برای فراگیران بزرگسال دستاورد متوسطی است.
البته قصد این نیست که با این حرف ها منکر این واقعیت شویم که یک کودک بین سنین 1 تا 5 سالگی تعداد زیادی کلمه و نحو زبان مادری اش را می آموزد، ولی با وجود واقعیت داشتن آن، باید اعتراف کرد که زبان کودک در این مرحله هنوز بسیار ساده است.
در واقع اگر یک فرد بزرگسال غیر بومی را در یک محیط کاملا بومی به مدت چهار سال قرار دهیم و او کاملا مجبور به یادگیری باشد و انگیزه صد درصدی هم داشته باشد، پیشرفتش پس از مدت مذکور قطعا چشمگیرتر از پیشرفت کودک خردسال خواهد بود؛ زیرا مغز افراد بالغ کامل شده و قادر است از مفاهیم انتزاعی پیچیده استفاده کند.
اینها همه دلایلی است که بر اساس آنها نباید یک فراگیر بالغ زبان را با یک کودک چهار ساله بومی در زمینه یادگیری زبان مقایسه کرد، زیرا مشکل هیچ ارتباطی به توانایی ذاتی بیشتر کودک چهار ساله در زمینه یادگیری زبان ندارد و مسائل مرتبط به مواردی چون ناتوانی در ادای روان زبان، فقدان واژگانی که در کودکی یاد می گیریم و عبارت سازی می گردد.
منبع: کجارو / englishharmony.com